مطلب زیر از مقاله ای از پروفسور بازنشسته دانشگاه توکیو سوکهیرو هیراکاوا است که در 17 ژوئن در "Seiron" سانکی شیمبون با عنوان "وقتی نفرین قانون اساسی صلح برداشته می شود" ظاهر شد.
در سال 1945، ملت شکست خورده ژاپن خلع سلاح شد و قانون اساسی سال بعد اعلام شد که "با اعتماد به عدالت و ایمان مردم صلح دوست، تصمیم داریم امنیت و موجودیت خود را حفظ کنیم" (مقدمه) و اینکه ژاپن "نباید" هیچ گونه پتانسیل جنگی را حفظ کند. (ماده 9)
از آن زمان، این دو بحث اصلی با یکدیگر در تضاد بوده و تا به امروز نیز به همین شکل باقی مانده است.
اکثریت موافق خلع سلاح نیروهای اشغالگر در ژاپن هستند و از قانون اساسی مانند "آساهی شیمبون"، "کومی شیمبون" و "پرچم سرخ" دفاع می کنند.
خلع سلاح ذهنی مردم ژاپن
رویای "قانون اساسی صلح" زیباست.
آنها به این توهم می چسبند زیرا سیاست اشغالگر قصد داشت ژاپنی ها را از نظر روحی خلع سلاح کند. با این حال، این نفرین حتی پس از احیای حاکمیت ادامه داشت، زیرا ژاپنی ها آرزوی آن آرمان را داشتند.
گزارش هایی وجود داشت که صلح به لطف قانون اساسی امکان پذیر شد.
با این حال، چنین افسانه هایی در مورد ایمنی ژاپن با تشدید اوضاع بین المللی مانند حباب های صابون ترکید.
آیا ایالات متحده از ژاپن که سعی در ریختن خون ندارد محافظت می کند؟
به این دلیل است که چنین تردیدهایی بر دل ژاپنی ها چنگ زده است.
ژاپنی ها را متقاعد کرد که آنها قبل از جنگ "کاملاً شکست ناپذیر" بودند و کورکورانه به "صلح مطلق" پس از جنگ اعتقاد داشتند، اما هر دو دو روی یک سکه هستند.
نام مستعار "قانون اساسی صلح" تبدیل به تابویی شده است که انتقاد از قانون اساسی را ممنوع می کند و ما را نفرین کرده است.
چشمان ما برای دیدن واقعیت امور بین الملل ابری شد و افکارمان همچنان متوقف شد.
اما توهم صلح زمانی از بین رفت که دیکتاتوری تهدید به ارعاب هسته ای کرد.
حمله به اوکراین تفکر اسکاندیناوی ها و ژاپنی ها را تغییر داد.
ما باید مراقب بی عدالتی همسایگان خود باشیم.
سانکی شیمبون، که معاهده امنیتی را تأیید می کند و از اصلاحات قانون اساسی حمایت می کند، قبلاً در جهان روزنامه اقلیت بود، اما نظر آن اکنون در حال تبدیل شدن به جریان اصلی است.
در اینجا میخواهم خاطراتم را از روزنامهها دنبال کنم و چگونگی رهایی از طلسم نظام پس از جنگ را ترسیم کنم.
روزنامه خواندن را از کلاس پنجم ابتدایی شروع کردم.
به این دلیل بود که میخواستم نتایج جنگ ارتش و نیروی دریایی را بدانم که هیچ تفاوتی با بچههای امروزی که از تعداد ضربهها، میانگین ضربه زدن یا امتیازات در بیسبال یا فوتبال خوشحال یا غمگین هستند، ندارد.
هر روز صبح مشتاقانه منتظر خواندن «کایگون (نیروی دریایی)» مقاله ای سریالی از بونروکو شیشی، که نام اصلی او تویو ایواتا بود، درباره قهرمانان بمباران پرل هاربر در مجله «آساهی» بودم.
زمانی که یومیوری هوچی (اخبار یومیوری) و روزنامه های دیگر «Oni-zoku●■ (BeiEi)» را با قسمت حیوانی نام چاپ کردند، از فقدان پالایش احساس انزجار کردم. ("●" برای "آمریکایی" و "■" برای "بریتانیایی است.)
اگرچه من به عنوان یک دانشجو تحت اشغال زندگی می کردم، اما وقتی در خارج از کشور فرانسه، آلمان، انگلیس و ایتالیا از اواخر دهه 1945 تحصیل کردم، دنیا را دیدم و روزنامه های سراسر جهان را خواندم، دیدگاه من نسبت به جهان تغییر کرد.
دموکراسی غربی بهتر از مردم سالاری است.
در سال 1959، وقتی ایناجیرو آسانوما از حزب سوسیالیست به پکن رفت و گفت: "امپریالیسم ایالات متحده دشمن مشترک ژاپن و چین است، شگفت زده شدم."
وقتی به ژاپن برگشتم، اطرافیانم گروه کر بزرگی علیه پیمان امنیتی بودند.
گفتم: "من مخالف جنبش ضد امنیتی هستم. از دموکراسی محافظت کنید. از رای اکثریت کنگره پیروی کنید."
دانشگاه در تمام طول سال در اعتصاب بود.
من دانشیار هم در حال انجام وظیفه بودم، اما حتی در آنجا استادیار ریاضی از من ناراحت شد و گفت: هیراکاوا همیشه اظهار نظرهای عجیبی می کند.
متوجه شدم که نمی توانم با همکارم که فقط آساهی شیمبون را می خواند صحبت کنم.
از مائو تسه تونگ دور است، از رعد و برق او دور است.
در آن زمان، ماسانوری کیکوچی مرد محبوب آساهی شیمبون در دانشگاه توکیو بود و از تحسینکنندگان بزرگ انقلاب فرهنگی بود.
در مقابل، مینیو ناکاجیما، که دانشیار دانشگاه مطالعات خارجی توکیو شد، انقلاب فرهنگی را مبارزه مائو برای قدرت میدانست و از انتشار تحلیلهای خود ابایی نداشت.
من همچنین گهگاه در ستون «نظر مستقیم» این مقاله مشارکت میکردم، که در آن نوشتم که سفیر آلمان شرقی از اینکه رئیس مائو شاعر آلمانی استورم را خوانده تعجب کرده بود، زیرا مترجم، گوئو موروئو، «Immensee» را به زبان آلمانی در حین تحصیل در دانشگاه آموخته بود. دبیرستان قدیمی اوکایاما
من همچنان از اظهار نظر مستقیم سیاسی خودداری کردم.
با این حال، خواندن «آساهی» را متوقف کردم و مشترک «سانکی» شدم.
بلافاصله پس از مرگ مائو تسه تونگ در سپتامبر 1976، دوستان قدیمی من که در پاریس تحصیل کرده بودند دور هم جمع شدند.
کنیچی هوندا، حرفه ای
ssor در دانشگاه توکیو در رشته شیمی کاربردی، گفت که او عزاداری کرده و سفارت چین را رزرو کرده است، بنابراین من آرام گرفتم، "زمان آن رسیده است که خانم جیانگ چینگ دستگیر شود."
دیپلمات یوشیا کاتو می گوید: "هی، این یک رستوران چینی است، لطفا از صحبت کردن خودداری کنید."
تورو هاگا، یکی از همکاران فرهنگ تطبیقی، گفت: "این ارادت به چین چیست؟" به شدت از «آساحی» سوء استفاده کنید.
سپس دونالد کین پاسخ داد: "من در موقعیتی هستم که می توانم وضعیت فرهنگی ژاپن را دنبال کنم، بنابراین ستون فرهنگی "آساهی" است. "
سال بعد، من به مرکز ویلسون در واشنگتن دی سی منتقل شدم، جایی که با هیشیرو اوگاوا، که به عنوان اولین سفیر چین در ژاپن در زمان از سرگیری روابط دیپلماتیک بین ژاپن و چین خدمت می کرد، ملاقات کردم، او به من گفت: "من برای "سانکی" اهمیتی نمیدهم.
خود مسمومیت شبه صلح طلب
آیا «سانکی» که از داشتن خبرنگار در پکن خودداری شد، درست بود یا «آساهی» که خبرنگاری در پکن مستقر داشت و به ارسال مقالات برای چین به ژاپن ادامه می داد، عاقل بود؟
خبرنگاری از پکن بود که پس از ترک «آساهی» سردبیر مجله «پیپلز چین»، مجله روابط عمومی چین برای ژاپن شد. با این حال، او فردی است که برای شرکت فرد مناسب نیست.
شویچی کاتو موضعی ظاهراً "وجدانی" گرفت که ژاپن سابقه جنایت جنگ تجاوزکارانه علیه چین را دارد، بنابراین من به هیچ وجه از چین انتقاد نمی کنم. در عوض در «آساهی» به شدت از او استفاده شد.
آساهی به اظهارات "غول روشنفکر" کاتو احترام گذاشت.
اما با نگاهی به گذشته، آساهی اعتبار خود را نه تنها به خاطر حادثه زنان آسایشی مربوط به داستان کلاهبرداری سیجی یوشیدا از دست داد.
به این دلیل بود که مردم از چنین خود مسمومیت شبه صلح طلبی خسته شده بودند.
نیم قرن از انتشار مقاله جوکی "Red Red Red Asahi Asahi" در مجله این شرکت می گذرد.
در سال 1945، ملت شکست خورده ژاپن خلع سلاح شد و قانون اساسی سال بعد اعلام شد که "با اعتماد به عدالت و ایمان مردم صلح دوست، تصمیم داریم امنیت و موجودیت خود را حفظ کنیم" (مقدمه) و اینکه ژاپن "نباید" هیچ گونه پتانسیل جنگی را حفظ کند. (ماده 9)
از آن زمان، این دو بحث اصلی با یکدیگر در تضاد بوده و تا به امروز نیز به همین شکل باقی مانده است.
اکثریت موافق خلع سلاح نیروهای اشغالگر در ژاپن هستند و از قانون اساسی مانند "آساهی شیمبون"، "کومی شیمبون" و "پرچم سرخ" دفاع می کنند.
خلع سلاح ذهنی مردم ژاپن
رویای "قانون اساسی صلح" زیباست.
آنها به این توهم می چسبند زیرا سیاست اشغالگر قصد داشت ژاپنی ها را از نظر روحی خلع سلاح کند. با این حال، این نفرین حتی پس از احیای حاکمیت ادامه داشت، زیرا ژاپنی ها آرزوی آن آرمان را داشتند.
گزارش هایی وجود داشت که صلح به لطف قانون اساسی امکان پذیر شد.
با این حال، چنین افسانه هایی در مورد ایمنی ژاپن با تشدید اوضاع بین المللی مانند حباب های صابون ترکید.
آیا ایالات متحده از ژاپن که سعی در ریختن خون ندارد محافظت می کند؟
به این دلیل است که چنین تردیدهایی بر دل ژاپنی ها چنگ زده است.
ژاپنی ها را متقاعد کرد که آنها قبل از جنگ "کاملاً شکست ناپذیر" بودند و کورکورانه به "صلح مطلق" پس از جنگ اعتقاد داشتند، اما هر دو دو روی یک سکه هستند.
نام مستعار "قانون اساسی صلح" تبدیل به تابویی شده است که انتقاد از قانون اساسی را ممنوع می کند و ما را نفرین کرده است.
چشمان ما برای دیدن واقعیت امور بین الملل ابری شد و افکارمان همچنان متوقف شد.
اما توهم صلح زمانی از بین رفت که دیکتاتوری تهدید به ارعاب هسته ای کرد.
حمله به اوکراین تفکر اسکاندیناوی ها و ژاپنی ها را تغییر داد.
ما باید مراقب بی عدالتی همسایگان خود باشیم.
سانکی شیمبون، که معاهده امنیتی را تأیید می کند و از اصلاحات قانون اساسی حمایت می کند، قبلاً در جهان روزنامه اقلیت بود، اما نظر آن اکنون در حال تبدیل شدن به جریان اصلی است.
در اینجا میخواهم خاطراتم را از روزنامهها دنبال کنم و چگونگی رهایی از طلسم نظام پس از جنگ را ترسیم کنم.
روزنامه خواندن را از کلاس پنجم ابتدایی شروع کردم.
به این دلیل بود که میخواستم نتایج جنگ ارتش و نیروی دریایی را بدانم که هیچ تفاوتی با بچههای امروزی که از تعداد ضربهها، میانگین ضربه زدن یا امتیازات در بیسبال یا فوتبال خوشحال یا غمگین هستند، ندارد.
هر روز صبح مشتاقانه منتظر خواندن «کایگون (نیروی دریایی)» مقاله ای سریالی از بونروکو شیشی، که نام اصلی او تویو ایواتا بود، درباره قهرمانان بمباران پرل هاربر در مجله «آساهی» بودم.
زمانی که یومیوری هوچی (اخبار یومیوری) و روزنامه های دیگر «Oni-zoku●■ (BeiEi)» را با قسمت حیوانی نام چاپ کردند، از فقدان پالایش احساس انزجار کردم. ("●" برای "آمریکایی" و "■" برای "بریتانیایی است.)
اگرچه من به عنوان یک دانشجو تحت اشغال زندگی می کردم، اما وقتی در خارج از کشور فرانسه، آلمان، انگلیس و ایتالیا از اواخر دهه 1945 تحصیل کردم، دنیا را دیدم و روزنامه های سراسر جهان را خواندم، دیدگاه من نسبت به جهان تغییر کرد.
دموکراسی غربی بهتر از مردم سالاری است.
در سال 1959، وقتی ایناجیرو آسانوما از حزب سوسیالیست به پکن رفت و گفت: "امپریالیسم ایالات متحده دشمن مشترک ژاپن و چین است، شگفت زده شدم."
وقتی به ژاپن برگشتم، اطرافیانم گروه کر بزرگی علیه پیمان امنیتی بودند.
گفتم: "من مخالف جنبش ضد امنیتی هستم. از دموکراسی محافظت کنید. از رای اکثریت کنگره پیروی کنید."
دانشگاه در تمام طول سال در اعتصاب بود.
من دانشیار هم در حال انجام وظیفه بودم، اما حتی در آنجا استادیار ریاضی از من ناراحت شد و گفت: هیراکاوا همیشه اظهار نظرهای عجیبی می کند.
متوجه شدم که نمی توانم با همکارم که فقط آساهی شیمبون را می خواند صحبت کنم.
از مائو تسه تونگ دور است، از رعد و برق او دور است.
در آن زمان، ماسانوری کیکوچی مرد محبوب آساهی شیمبون در دانشگاه توکیو بود و از تحسینکنندگان بزرگ انقلاب فرهنگی بود.
در مقابل، مینیو ناکاجیما، که دانشیار دانشگاه مطالعات خارجی توکیو شد، انقلاب فرهنگی را مبارزه مائو برای قدرت میدانست و از انتشار تحلیلهای خود ابایی نداشت.
من همچنین گهگاه در ستون «نظر مستقیم» این مقاله مشارکت میکردم، که در آن نوشتم که سفیر آلمان شرقی از اینکه رئیس مائو شاعر آلمانی استورم را خوانده تعجب کرده بود، زیرا مترجم، گوئو موروئو، «Immensee» را به زبان آلمانی در حین تحصیل در دانشگاه آموخته بود. دبیرستان قدیمی اوکایاما
من همچنان از اظهار نظر مستقیم سیاسی خودداری کردم.
با این حال، خواندن «آساهی» را متوقف کردم و مشترک «سانکی» شدم.
بلافاصله پس از مرگ مائو تسه تونگ در سپتامبر 1976، دوستان قدیمی من که در پاریس تحصیل کرده بودند دور هم جمع شدند.
کنیچی هوندا، حرفه ای
ssor در دانشگاه توکیو در رشته شیمی کاربردی، گفت که او عزاداری کرده و سفارت چین را رزرو کرده است، بنابراین من آرام گرفتم، "زمان آن رسیده است که خانم جیانگ چینگ دستگیر شود."
دیپلمات یوشیا کاتو می گوید: "هی، این یک رستوران چینی است، لطفا از صحبت کردن خودداری کنید."
تورو هاگا، یکی از همکاران فرهنگ تطبیقی، گفت: "این ارادت به چین چیست؟" به شدت از «آساحی» سوء استفاده کنید.
سپس دونالد کین پاسخ داد: "من در موقعیتی هستم که می توانم وضعیت فرهنگی ژاپن را دنبال کنم، بنابراین ستون فرهنگی "آساهی" است. "
سال بعد، من به مرکز ویلسون در واشنگتن دی سی منتقل شدم، جایی که با هیشیرو اوگاوا، که به عنوان اولین سفیر چین در ژاپن در زمان از سرگیری روابط دیپلماتیک بین ژاپن و چین خدمت می کرد، ملاقات کردم، او به من گفت: "من برای "سانکی" اهمیتی نمیدهم.
خود مسمومیت شبه صلح طلب
آیا «سانکی» که از داشتن خبرنگار در پکن خودداری شد، درست بود یا «آساهی» که خبرنگاری در پکن مستقر داشت و به ارسال مقالات برای چین به ژاپن ادامه می داد، عاقل بود؟
خبرنگاری از پکن بود که پس از ترک «آساهی» سردبیر مجله «پیپلز چین»، مجله روابط عمومی چین برای ژاپن شد. با این حال، او فردی است که برای شرکت فرد مناسب نیست.
شویچی کاتو موضعی ظاهراً "وجدانی" گرفت که ژاپن سابقه جنایت جنگ تجاوزکارانه علیه چین را دارد، بنابراین من به هیچ وجه از چین انتقاد نمی کنم. در عوض در «آساهی» به شدت از او استفاده شد.
آساهی به اظهارات "غول روشنفکر" کاتو احترام گذاشت.
اما با نگاهی به گذشته، آساهی اعتبار خود را نه تنها به خاطر حادثه زنان آسایشی مربوط به داستان کلاهبرداری سیجی یوشیدا از دست داد.
به این دلیل بود که مردم از چنین خود مسمومیت شبه صلح طلبی خسته شده بودند.
نیم قرن از انتشار مقاله جوکی "Red Red Red Asahi Asahi" در مجله این شرکت می گذرد.